خیره بودم به نگاهی توی آب ظرف آب افتاد و ماهم گم شد
من از این پنجره عاشقش شدم تو همین قاب نگاهم گم شد
ما شبیه هم به دنیا اومدیم مرز بین ما دوتا باریک بود
من یکی بودم شبیه بچگیش اون به آینده ی من نزدیک بود
وقتی می ترسیدم از آوار شب اون چراغ خونه رو خاموش کرد
اونکه تو دلش یه دنیا حرف داشت وقتی باید حرف میزد گوش کرد
با خودم گفتم تمومش می کنم عشقو دست کم گرفتم که بره
با دلش راه اومدم تا خسته شه دستشو محکم گرفتم که بره
وقتی از پنجره دیدم می رفت تازه فهمیدم که وابسته شدم
به صداقت خودم شک کردم از دروغای خودم خسته شدم
من نفهمیدم برای ماهیا برکه با رود یه دریا فرق داشت
اونکه با دنیای من همرنگ بود با من اندازه ی دنیا فرق داشت
این همه از عشق گفتم کی شنید هیچکس حرف منو باور نکرد
اونکه باید پیش من می موند رفت اونکه عشقم بود با من سر نکرد
معنی عشقو که فهمیدم رفت تا من از فاصله ترسیدم رفت
پشت این پنجره عاشقش شدم از همین پنجره هم دیدم رفت
هرگونه كپي برداري از اين مطلب فقط با ذكر منبع و لينك مجاز است در غير اين صورت حرام بوده و ما هيچ رضايتي نداريم